كتاب خوشه هاي خشم يكي از زيباترين آثار جالب و خواندني ، جان اشتاين بك مي باشد . اين نويسنده يكي از نويسندگان آمريكايي مي باشد كه توانست با نوشتن اين كتاب به شهرت زيادي دست پيدا كند . شما ب خواندن اين رمان زيبا با تاريخ آمريكا آشنا خواهيد شد . تاريخ آمريكا ، تاريخي شگفت زده و حيرت انگيزي مي باشد . در اين كتاب به آوارگي هزاران هزار خانواده بر اثر قحطي و ماشينيسم اشاره شده است . اين كتاب به صورت كلي به تاريخ آمريكا اشاره دارد و به صورت جزئي اين داستان را مي توانيد از زبان يكي از اين خانواه ها بخوانيد . اين كتاب به قدري با مخاطب ارتباط گرفته بود كه موفق به دريافت جايزه نوبل ادبيات شد .
اين رمان زيبا داراي بيان كاملا متفاوتي مي باشد و نوشته هايش به صورت رئاليستيك است . نويسنده اين كتاب به خوبي توانسته حس ها را با يك ديگر تركيب كند و به مخاطب انتقال دهد . اين نويسنده كه تحصيلات خود را در آمريكا گذراند ، پس از آن توانست به عنوان يك كارگر ساده در جايي استخدام شود و بعد از آن مشغول به نوشتن رمان خوشه هاي خشم شد . اين كتاب كه اولين نوشته او بود در سال 1939 منتشر شد و هم اكنون جزء بهترين كتاب هاي قرن بيستم به حساب مي آيد .
خلاصه كتاب خوشههاي خشم
اين رمان درباره زندگي سخت كارگران آمريكايي است كه به دنبال زندگي بهتر در حال مهاجرت هستند. داستان اصلي رمان درباره خانواده جادها است اما در فصلهاي كوتاه نيز به بررسي كلي زندگي كارگران مهاجر پرداخته ميشود.
خوشههاي خشم با توصيف طوفانهاي شديد آغاز ميشود. طوفانهايي كه مزرعهها را از بين ميبرد و محصولات را زير شن دفن ميكند. محصولاتي كه زندگي افراد بسياري به آن وابسته است. با از بين رفتن محصولات، بسياري از خانوادهها نميتوانند بدهي خود را به بانك پرداخت كنند كه در نتيجه آن، بانك زمينهاي آنان را تصاحب كرده و همه را مجبور به ترك خانههايشان ميكنند. بانك ميخواهد زمينها را به شيوههاي جديد و با استفاده از ماشينآلات مدرن مانند تراكتور زير كشت ببرد و ديگر نيازي به افراد محلي كه تنها استفاده از گاوآهن را ميدانند ندارد.
باد شدت يافت؛ زير سنگها لغزيد، پرههاي كاه، برگهاي مرده و حتي كلوخهاي كوچك خاك را با خود برد و از لابهلاي كشتزارها، بر گذرگاهش، اثر گذاشت. از خلال هوا و آسمان گرفته خورشيد سرخ سرخ به چشم ميخورد. تلخي گزندهاي در هوا بود. شبي باد بتندي از در و دشت گذشت، زير جلي اطراف ريشههاي كوچك ذرت را كند و ذرت با برگهاي بيجانش ايستادگي كرد تا وقتي كه ريشهها تسليم شدند، آنگاه هر ساقهاي از پهلو خم شد و در جهت باد قرار گرفت. (خوشههاي خشم – صفحه ۷)
در ادامه، شخصيت اصلي كتاب، يعني توم جاد وارد داستان ميشود. توم پس از سالها دوري از خانواده اكنون دوباره نزد آنها برميگردد اما وقتي به خانه ميرسد كسي نيست از او استقبال كند. همه اعضاي خانواده او رفتهاند و توم با ديدن چند دوست متوجه ميشود كه خانوادهاش مجبور به مهاجرت شدهاند. آنها ديگر زميني ندارند و به اجبار براي به دست آوردن كار راهي كاليفرنيا شدهاند. خوشبختانه خيلي دور نشدهاند و توم كمي بعد به آنها ملحق ميشود.
داستان اصلي كتاب ماجراي سفر طولاني اين خانواده به سوي كاليفرنيا است. جادها اعلاميههايي را ديدهاند كه در كاليفرنيا به كارگر احتياج دارند، بنابراين زندگي خود را در اكلاهما فروخته با مقداري از پولي كه به دست آوردند يك كاميون خريدند تا به كاليفرنيا سفر كنند. توم نيز به آنها ملحق ميشود و سفر پرفراز و نشيب اين خانواده به سوي سرزمين اميد آغاز ميشود. سفري كه به هيچ وجه به آن صورتي كه آنها پيشبيني كرده بودند جلو نميرود.
وقتي كه كاميون، انباشته از اثاثه و افزارهاي سنگين، تختخوابها و تشكها و همه نوع اشياي منقول قابل فروش به راه افتاد، توم در ملكشان سرگردان بود. در انبار و طويله خالي پرسه زد، سپس زير سايهبان كه پيش از اين اسبابها در آنها گرد آمده بود، رفت. بيآنكه بينديشد خردهريزهاي بهجا مانده را پايمال كرد، و با پا دندانه شكسته داسي را به كناري راند. (خوشههاي خشم – صفحه ۱۵۹)
درباره رمان خوشههاي خشم
كتاب خوشههاي خشم با وجود همه تلخ بودن آن، كتابي مهم، آگاهيبخش و بسيار خواندني است كه بدون شك از خواندن آن خسته نخواهيد شد. وبسايت معرفي كتاب كافهبوك اين رمان را جزء كتابهاي پيشنهادي خود قرار داده است. (ليست كتابهاي پيشنهادي كافهبوك)
شخصاً هنگام خواندن كتاب خوشههاي خشم به ياد اين جمله از بوكفسكي ميافتادم كه ميگويد: «آدميزاد به چه خفت و خواريهايي بايد تن بدهد تا بتواند يك لقمه غذا زهرمار كند و كپه مرگش را يك جايي بگذارد.» و واقعا هم خانواده جادها به چه خفت و خواريهايي كه تن ندادند. از همان اول كتاب آنها را از سرزمين خودشان بيرون ميكنند. از زمينهايي كه نسلها در آن كار كردند و با عشق و علاقه در آن زراعت ميكردند و به واسطه آن شكم خودشان را سير ميكردند. دل كندن از اين زمين بهحدي سخت بود كه پدربزرگ خانواده كمي بعد از ترك سرزمينشان از دنيا ميرود.
خوشههاي خشم درباره مردم بيچارهاي است كه جز اميد هيچ چيز ديگري ندارند. در سختترين شرايط سعي ميكنند دلهايشان را به چيزايي خوش كنند كه حتي وجود خارجي هم ندارد اما ميدانند اگر اميدشان را از دست بدهند نابود ميشوند و چه بسا در طول رمان افرادي از اين خانواده از ادامه دادن قطع اميد ميكنند.
اين رمان در محكوميت بيعدالتي نوشته شده است. يك بيعدالتي بسيار گسترده كه در حدود دويست هزار نفر آن را تجربه كردهاند. بيعدالتي عليه مهاجراني كه از روي ناچاري و بدبختي مجبور به مهاجرت شدند. كساني كه از سرزمينهاي خودشان بيرون انداخته شدند و در سرزمينهاي جديد هم تحقير و طرد شدند.
در كتاب، شخصيتهاي مختلفي وجود دارد اما وجود دو شخصيت بسيار بيشتر به چشم ميخورد. يكي از اين شخصيتها مادر خانواده است كه به اعتقاد من نقطه قوت رمان نيز محسوب ميشود. چيزي كه به من انرژي ميداد تا اين كتاب تلخ را نيمه رها نكنم، شخصيت قوي و آهنين مادر خانواده مدام در تلاش است تا همه كمبودها را جبران كند و اجازه ندهد اعضاي خانواده از هم جدا شوند. كسي كه اگر نبود رنج و مشقت همه ده برابر ميشد. ديگر شخصيت قابل توجه در اين رمان توم است. فردي خانوادهدوست و در عين حال كسي كه در جستجوي عدالت است. توم همه تلاش خود را ميكند تا به خانواده خدمت كند، آنها را از حاشيهها و دردسر دور كند اما هنگامي كه با ناعدالتي روبهرو ميشود كنترل خود را از دست ميدهد و فوران ميكند.
خوشههاي خشم را بخوانيد و ببينيد وقتي مردم با هم همكاري نكنند و در كنار هم نباشند چه بدبختيهايي بر سر آنها خواهد آمد. ببينيد افراد در مقابل جامعه چه مسئوليتي دارند. اين كتاب را بخوانيد تا ببينيد سختيها چگونه چهره واقعي آدمها را آشكار ميكند.
اين معرفي براساس چاپ هجدهم كتاب كه در سال ۱۳۹۲ منتشر شده است ميباشد. ترجمه كتاب خوب و روان بود اما كتاب به ويراستاري جدي نياز دارد تا بيعيب شود. اميدواريم در چاپهاي جديد كتاب بدون ايراد به چاپ رسيده باشد.
اينفوگرافيك رمان خوشههاي خشم
براساس اين كتاب يك اينفرگرافيك توسط كافهبوك ترجمه و بازطراحي شده است كه در آن خلاصه كتاب و همچنين جنبههاي مختلف رمان به خوبي منعكس شده است. توجه به نكات و موضوعاتي كه در اين اينفوگرافيك منعكس شده است، به درك بهتر كتاب كمك ميكند. البته بايد به اين نكته اشاره كنيم كه اگر اين رمان را نخواندهايد و روي افشاي داستان حساس هستيد، مطالعه اين اينفوگرافيك براي شما مناسب نيست. چراكه در اينفوگرافيك خلاصه همه كتاب ارائه شده است و بخشهاي مهم آن را بازگو ميكند.
جملاتي از متن خوشههاي خشم
اين مخلوقات نميتوانند هوا تنفس كنند و گوشت بخورند. آنها سود تنفس ميكنند و ربح ميخورند. بدون اينها خواهند مرد، درست مثل شما كه بدون هوا و گوشت ميميريد؛ خيلي تاسفآور است. ولي اين است كه هست؛ همين است كه هست. (خوشههاي خشم – صفحه ۵۹)
آدم هرجا باشه عادت ميكنه و ديگه براش سخته از اونجا بره. نحوه فكر كردن هم بعد از مدتي عادت ميشه و ديگه عوض كردنش سخته. من ديگه كشيش نيسم اما همهاش بيآنكه خودم بفهمم دعا ميخونم. (خوشههاي خشم – صفحه ۹۱)
اگه گذشته رو از دست بديم چه جوري خودمونو بشناسيم؟ (خوشههاي خشم – صفحه ۱۵۸)
يه چيزي تو زندون ياد گرفتم كه ميخوام بهت بگم، آدم هيچوقت نبايد به اون روزي كه آزاد ميشه فكر كنه. اينه كه آدمو ديوونه ميكنه. بايد به فكر امروز بود و بعد به فردا. بايد همين كارو كرد. اين كاريه كه آدمهاي كاركشته ميكنن. تازهواردها سرشونو به ديوار ميكوبن و هي ميپرسن چهقدر ديگه بايد بمونيم. چرا به روزي كه هنوز نيومده فكر ميكني؟ (خوشههاي خشم – صفحه ۱۶۱)
ميدونم كه تقصير اونا نيس. همه كسايي كه من باهاشون حرف زدم به هزار و يك دليل مجبورن راهشونو بگيرن و برن، ولي من ازتون ميپرسم كار اين مملكت به كجا ميكشه من ميخوام اينو بدونم. ما از كجا سر در مياريم. ديگه هيشكي نميتونه زندگيش رو تامين كنه، ديگه هيشكي نميتونه با كشت زمين زندگيشو تامين كنه. من اينو ازتون ميپرسم، عاقبت اين كار به كجا ميكشه. (خوشههاي خشم – صفحه ۲۲۰)
اتومبيلهاي مهاجران در كورهراهها ميخزيد، به شاهراه ميرسيد و در جاده بزرگ، به سوي مغرب راه ميافتاد. اتومبيلها سپيدهدم مانند ساسها به جانب باختر ميگريختند. و تا پشت روز به خاك ميرسيد و تاريكي غافلگيرشان ميكرد، گرد هم ميآمدند و در گوشه بركهاي دور هم ميلوليدند. مهاجران حس ميكردند كه از دست رفته و متلاشي شدهاند، چون همه از جايي ميآمدند كه بينوايي و اندوه بر آن فرمان ميراند – آنجا كه تحقير شكست را تحمل كرده بودند – و چون همه به جانب كشور تازه و شگفتي ميرفتند، دور هم جمع ميشدند، با يكديگر حرف ميزدند، زندگيشان، خواركيشان و آنچه از سرزمين جديد انتظار داشتند، همه را با هم تقسيم ميكردند. (خوشههاي خشم – صفحه ۳۴۳)
چگونه ميتوان كسي را ترساند كه شكمش فرياد گرسنگي ميكشد و رودههاي بچههايش از نخوردن به پيچ و تاب در ميآيد؟ ديگر چيزي نميتواند او را بترساند. او بدترين ترسها را ديده است. (خوشههاي خشم – صفحه ۴۲۲)
آدم وقتي گناهكاره كه عقيده داره گناه كرده. (خوشههاي خشم – صفحه ۴۷۶)
بيخانمانها و مهاجرين، چادرنشين شده بودند. مغرب وادي سفر خانوادهها بود، خانوادههايي كه تا آن زمان روي قطعهاي زمين ريسته بودند و تمام هستي آنها روي زمينهاي چهل جريبشان گسترده شده بود؛ خانوادههايي كه روزيشان را – كم يا زياد – از دل همين زمينها بيرون ميكشيدند. و در جستوجوي كار بهدنبال حوادث، سرگردان بودند. (خوشههاي خشم – صفحه ۵۰۱)
هر روز آدم چيزهاي تازهاي ياد ميگيره، ولي يه چيز هس كه من خوب ميدونم، وقتي آدم محتاج ميشه، يا گرفتاري و بدبختي و غمي داره، بايد دردشو پيش آدمهاي ندار ببره. اينها هسن كه به آدم كمك ميكنن، فقط اينها. (خوشههاي خشم – صفحه ۶۷۳)
مشخصات كتاب
• عنوان: خوشههاي خشم
• نويسنده: جان اشتاينبك
• ترجمه: شاهرخ مسكوب – عبدالرحيم احمدي
• انتشارات: اميركبير
• تعداد صفحات: ۸۱۴
كتاب خوشه هاي خشم يكي از زيباترين آثار جالب و خواندني ، جان اشتاين بك مي باشد . اين نويسنده يكي از نويسندگان آمريكايي مي باشد كه توانست با نوشتن اين كتاب به شهرت زيادي دست پيدا كند . شما ب خواندن اين رمان زيبا با تاريخ آمريكا آشنا خواهيد شد . تاريخ آمريكا ، تاريخي شگفت زده و حيرت انگيزي مي باشد . در اين كتاب به آوارگي هزاران هزار خانواده بر اثر قحطي و ماشينيسم اشاره شده است . اين كتاب به صورت كلي به تاريخ آمريكا اشاره دارد و به صورت جزئي اين داستان را مي توانيد از زبان يكي از اين خانواه ها بخوانيد . اين كتاب به قدري با مخاطب ارتباط گرفته بود كه موفق به دريافت جايزه نوبل ادبيات شد .
اين رمان زيبا داراي بيان كاملا متفاوتي مي باشد و نوشته هايش به صورت رئاليستيك است . نويسنده اين كتاب به خوبي توانسته حس ها را با يك ديگر تركيب كند و به مخاطب انتقال دهد . اين نويسنده كه تحصيلات خود را در آمريكا گذراند ، پس از آن توانست به عنوان يك كارگر ساده در جايي استخدام شود و بعد از آن مشغول به نوشتن رمان خوشه هاي خشم شد . اين كتاب كه اولين نوشته او بود در سال 1939 منتشر شد و هم اكنون جزء بهترين كتاب هاي قرن بيستم به حساب مي آيد .
خلاصه كتاب خوشههاي خشم
اين رمان درباره زندگي سخت كارگران آمريكايي است كه به دنبال زندگي بهتر در حال مهاجرت هستند. داستان اصلي رمان درباره خانواده جادها است اما در فصلهاي كوتاه نيز به بررسي كلي زندگي كارگران مهاجر پرداخته ميشود.
خوشههاي خشم با توصيف طوفانهاي شديد آغاز ميشود. طوفانهايي كه مزرعهها را از بين ميبرد و محصولات را زير شن دفن ميكند. محصولاتي كه زندگي افراد بسياري به آن وابسته است. با از بين رفتن محصولات، بسياري از خانوادهها نميتوانند بدهي خود را به بانك پرداخت كنند كه در نتيجه آن، بانك زمينهاي آنان را تصاحب كرده و همه را مجبور به ترك خانههايشان ميكنند. بانك ميخواهد زمينها را به شيوههاي جديد و با استفاده از ماشينآلات مدرن مانند تراكتور زير كشت ببرد و ديگر نيازي به افراد محلي كه تنها استفاده از گاوآهن را ميدانند ندارد.
باد شدت يافت؛ زير سنگها لغزيد، پرههاي كاه، برگهاي مرده و حتي كلوخهاي كوچك خاك را با خود برد و از لابهلاي كشتزارها، بر گذرگاهش، اثر گذاشت. از خلال هوا و آسمان گرفته خورشيد سرخ سرخ به چشم ميخورد. تلخي گزندهاي در هوا بود. شبي باد بتندي از در و دشت گذشت، زير جلي اطراف ريشههاي كوچك ذرت را كند و ذرت با برگهاي بيجانش ايستادگي كرد تا وقتي كه ريشهها تسليم شدند، آنگاه هر ساقهاي از پهلو خم شد و در جهت باد قرار گرفت. (خوشههاي خشم – صفحه ۷)
در ادامه، شخصيت اصلي كتاب، يعني توم جاد وارد داستان ميشود. توم پس از سالها دوري از خانواده اكنون دوباره نزد آنها برميگردد اما وقتي به خانه ميرسد كسي نيست از او استقبال كند. همه اعضاي خانواده او رفتهاند و توم با ديدن چند دوست متوجه ميشود كه خانوادهاش مجبور به مهاجرت شدهاند. آنها ديگر زميني ندارند و به اجبار براي به دست آوردن كار راهي كاليفرنيا شدهاند. خوشبختانه خيلي دور نشدهاند و توم كمي بعد به آنها ملحق ميشود.
داستان اصلي كتاب ماجراي سفر طولاني اين خانواده به سوي كاليفرنيا است. جادها اعلاميههايي را ديدهاند كه در كاليفرنيا به كارگر احتياج دارند، بنابراين زندگي خود را در اكلاهما فروخته با مقداري از پولي كه به دست آوردند يك كاميون خريدند تا به كاليفرنيا سفر كنند. توم نيز به آنها ملحق ميشود و سفر پرفراز و نشيب اين خانواده به سوي سرزمين اميد آغاز ميشود. سفري كه به هيچ وجه به آن صورتي كه آنها پيشبيني كرده بودند جلو نميرود.
وقتي كه كاميون، انباشته از اثاثه و افزارهاي سنگين، تختخوابها و تشكها و همه نوع اشياي منقول قابل فروش به راه افتاد، توم در ملكشان سرگردان بود. در انبار و طويله خالي پرسه زد، سپس زير سايهبان كه پيش از اين اسبابها در آنها گرد آمده بود، رفت. بيآنكه بينديشد خردهريزهاي بهجا مانده را پايمال كرد، و با پا دندانه شكسته داسي را به كناري راند. (خوشههاي خشم – صفحه ۱۵۹)
درباره رمان خوشههاي خشم
كتاب خوشههاي خشم با وجود همه تلخ بودن آن، كتابي مهم، آگاهيبخش و بسيار خواندني است كه بدون شك از خواندن آن خسته نخواهيد شد. وبسايت معرفي كتاب كافهبوك اين رمان را جزء كتابهاي پيشنهادي خود قرار داده است. (ليست كتابهاي پيشنهادي كافهبوك)
شخصاً هنگام خواندن كتاب خوشههاي خشم به ياد اين جمله از بوكفسكي ميافتادم كه ميگويد: «آدميزاد به چه خفت و خواريهايي بايد تن بدهد تا بتواند يك لقمه غذا زهرمار كند و كپه مرگش را يك جايي بگذارد.» و واقعا هم خانواده جادها به چه خفت و خواريهايي كه تن ندادند. از همان اول كتاب آنها را از سرزمين خودشان بيرون ميكنند. از زمينهايي كه نسلها در آن كار كردند و با عشق و علاقه در آن زراعت ميكردند و به واسطه آن شكم خودشان را سير ميكردند. دل كندن از اين زمين بهحدي سخت بود كه پدربزرگ خانواده كمي بعد از ترك سرزمينشان از دنيا ميرود.
خوشههاي خشم درباره مردم بيچارهاي است كه جز اميد هيچ چيز ديگري ندارند. در سختترين شرايط سعي ميكنند دلهايشان را به چيزايي خوش كنند كه حتي وجود خارجي هم ندارد اما ميدانند اگر اميدشان را از دست بدهند نابود ميشوند و چه بسا در طول رمان افرادي از اين خانواده از ادامه دادن قطع اميد ميكنند.
اين رمان در محكوميت بيعدالتي نوشته شده است. يك بيعدالتي بسيار گسترده كه در حدود دويست هزار نفر آن را تجربه كردهاند. بيعدالتي عليه مهاجراني كه از روي ناچاري و بدبختي مجبور به مهاجرت شدند. كساني كه از سرزمينهاي خودشان بيرون انداخته شدند و در سرزمينهاي جديد هم تحقير و طرد شدند.
در كتاب، شخصيتهاي مختلفي وجود دارد اما وجود دو شخصيت بسيار بيشتر به چشم ميخورد. يكي از اين شخصيتها مادر خانواده است كه به اعتقاد من نقطه قوت رمان نيز محسوب ميشود. چيزي كه به من انرژي ميداد تا اين كتاب تلخ را نيمه رها نكنم، شخصيت قوي و آهنين مادر خانواده مدام در تلاش است تا همه كمبودها را جبران كند و اجازه ندهد اعضاي خانواده از هم جدا شوند. كسي كه اگر نبود رنج و مشقت همه ده برابر ميشد. ديگر شخصيت قابل توجه در اين رمان توم است. فردي خانوادهدوست و در عين حال كسي كه در جستجوي عدالت است. توم همه تلاش خود را ميكند تا به خانواده خدمت كند، آنها را از حاشيهها و دردسر دور كند اما هنگامي كه با ناعدالتي روبهرو ميشود كنترل خود را از دست ميدهد و فوران ميكند.
خوشههاي خشم را بخوانيد و ببينيد وقتي مردم با هم همكاري نكنند و در كنار هم نباشند چه بدبختيهايي بر سر آنها خواهد آمد. ببينيد افراد در مقابل جامعه چه مسئوليتي دارند. اين كتاب را بخوانيد تا ببينيد سختيها چگونه چهره واقعي آدمها را آشكار ميكند.
اين معرفي براساس چاپ هجدهم كتاب كه در سال ۱۳۹۲ منتشر شده است ميباشد. ترجمه كتاب خوب و روان بود اما كتاب به ويراستاري جدي نياز دارد تا بيعيب شود. اميدواريم در چاپهاي جديد كتاب بدون ايراد به چاپ رسيده باشد.
اينفوگرافيك رمان خوشههاي خشم
براساس اين كتاب يك اينفرگرافيك توسط كافهبوك ترجمه و بازطراحي شده است كه در آن خلاصه كتاب و همچنين جنبههاي مختلف رمان به خوبي منعكس شده است. توجه به نكات و موضوعاتي كه در اين اينفوگرافيك منعكس شده است، به درك بهتر كتاب كمك ميكند. البته بايد به اين نكته اشاره كنيم كه اگر اين رمان را نخواندهايد و روي افشاي داستان حساس هستيد، مطالعه اين اينفوگرافيك براي شما مناسب نيست. چراكه در اينفوگرافيك خلاصه همه كتاب ارائه شده است و بخشهاي مهم آن را بازگو ميكند.
جملاتي از متن خوشههاي خشم
اين مخلوقات نميتوانند هوا تنفس كنند و گوشت بخورند. آنها سود تنفس ميكنند و ربح ميخورند. بدون اينها خواهند مرد، درست مثل شما كه بدون هوا و گوشت ميميريد؛ خيلي تاسفآور است. ولي اين است كه هست؛ همين است كه هست. (خوشههاي خشم – صفحه ۵۹)
آدم هرجا باشه عادت ميكنه و ديگه براش سخته از اونجا بره. نحوه فكر كردن هم بعد از مدتي عادت ميشه و ديگه عوض كردنش سخته. من ديگه كشيش نيسم اما همهاش بيآنكه خودم بفهمم دعا ميخونم. (خوشههاي خشم – صفحه ۹۱)
اگه گذشته رو از دست بديم چه جوري خودمونو بشناسيم؟ (خوشههاي خشم – صفحه ۱۵۸)
يه چيزي تو زندون ياد گرفتم كه ميخوام بهت بگم، آدم هيچوقت نبايد به اون روزي كه آزاد ميشه فكر كنه. اينه كه آدمو ديوونه ميكنه. بايد به فكر امروز بود و بعد به فردا. بايد همين كارو كرد. اين كاريه كه آدمهاي كاركشته ميكنن. تازهواردها سرشونو به ديوار ميكوبن و هي ميپرسن چهقدر ديگه بايد بمونيم. چرا به روزي كه هنوز نيومده فكر ميكني؟ (خوشههاي خشم – صفحه ۱۶۱)
ميدونم كه تقصير اونا نيس. همه كسايي كه من باهاشون حرف زدم به هزار و يك دليل مجبورن راهشونو بگيرن و برن، ولي من ازتون ميپرسم كار اين مملكت به كجا ميكشه من ميخوام اينو بدونم. ما از كجا سر در مياريم. ديگه هيشكي نميتونه زندگيش رو تامين كنه، ديگه هيشكي نميتونه با كشت زمين زندگيشو تامين كنه. من اينو ازتون ميپرسم، عاقبت اين كار به كجا ميكشه. (خوشههاي خشم – صفحه ۲۲۰)
اتومبيلهاي مهاجران در كورهراهها ميخزيد، به شاهراه ميرسيد و در جاده بزرگ، به سوي مغرب راه ميافتاد. اتومبيلها سپيدهدم مانند ساسها به جانب باختر ميگريختند. و تا پشت روز به خاك ميرسيد و تاريكي غافلگيرشان ميكرد، گرد هم ميآمدند و در گوشه بركهاي دور هم ميلوليدند. مهاجران حس ميكردند كه از دست رفته و متلاشي شدهاند، چون همه از جايي ميآمدند كه بينوايي و اندوه بر آن فرمان ميراند – آنجا كه تحقير شكست را تحمل كرده بودند – و چون همه به جانب كشور تازه و شگفتي ميرفتند، دور هم جمع ميشدند، با يكديگر حرف ميزدند، زندگيشان، خواركيشان و آنچه از سرزمين جديد انتظار داشتند، همه را با هم تقسيم ميكردند. (خوشههاي خشم – صفحه ۳۴۳)
چگونه ميتوان كسي را ترساند كه شكمش فرياد گرسنگي ميكشد و رودههاي بچههايش از نخوردن به پيچ و تاب در ميآيد؟ ديگر چيزي نميتواند او را بترساند. او بدترين ترسها را ديده است. (خوشههاي خشم – صفحه ۴۲۲)
آدم وقتي گناهكاره كه عقيده داره گناه كرده. (خوشههاي خشم – صفحه ۴۷۶)
بيخانمانها و مهاجرين، چادرنشين شده بودند. مغرب وادي سفر خانوادهها بود، خانوادههايي كه تا آن زمان روي قطعهاي زمين ريسته بودند و تمام هستي آنها روي زمينهاي چهل جريبشان گسترده شده بود؛ خانوادههايي كه روزيشان را – كم يا زياد – از دل همين زمينها بيرون ميكشيدند. و در جستوجوي كار بهدنبال حوادث، سرگردان بودند. (خوشههاي خشم – صفحه ۵۰۱)
هر روز آدم چيزهاي تازهاي ياد ميگيره، ولي يه چيز هس كه من خوب ميدونم، وقتي آدم محتاج ميشه، يا گرفتاري و بدبختي و غمي داره، بايد دردشو پيش آدمهاي ندار ببره. اينها هسن كه به آدم كمك ميكنن، فقط اينها. (خوشههاي خشم – صفحه ۶۷۳)
مشخصات كتاب
• عنوان: خوشههاي خشم
• نويسنده: جان اشتاينبك
• ترجمه: شاهرخ مسكوب – عبدالرحيم احمدي
• انتشارات: اميركبير
• تعداد صفحات: ۸۱۴